no name!!
سلام
اومدم بعد از مدتی آپ کنم، گفتم قبلش به دوستان سر بزنم، اولین وبلاگ، وبلاگ علیرضا جون بود، منتظر بودم با پست های پر از شیطنتش سرحال بشم که ...
ناگهان چ زود دیر میشود
خیلی حرف دارم، ولی زبانش رو نه!!
آدرس پستش رو میذارم، نمیخام شما رو غمگین کنم، ولی چند دلیل دارم برای این پست
اول تسلیت به الهام جون عزیز
دوم طلب رحمت برای اون عزیزان و خواهش از شما دوستان که براشون یک فاتحه نثار کنید
و سوم، خواستم و میدونم حرف های نگفته من رو در ذهن هاتون مرور میکنید
اگر دوست داشتید این پست رو ببینید
**************
بعدا نوشت:
تقریبا تمام دیروز به حادثه ای که اتفاق افتاده فکر کردم، دلم خواست کاش این اتفاق نیافتاده این همه فکر کرده بودم
فکر به این که قدر لحظه لحظه زندگی رو باید داشت؛
فکر به این که باید بیشتر از دوستان و آشنایانم خبر بگیرم تا نکنه غصه ای داشته باشن، و من غافل و بی خبر فکر کنم چقدر خوشحال زندگی میکنن؛
فکر به این که زندگی با همه سختی هاش چقدر زیباست، و من بدون توجه گاهی ناشکری میکنم؛
و این که..
نمیدونم این آخری رو بنویسم یا نه، شاید بعضی ها خرده بگیرن یا حتی به این طرز فکر بخندن، ولی برای خودم می نویسم که بعدها برام تلنگر باشه: فکر به این که من هم شاید به نوعی توی این اتفاق سهیم باشم
ماجرا حتما حداقل یک مقصر داره، ولی اون مقصر چرا مقصره؟؟ شاید اگه من نوعی کارمند ارباب رجوعم رو درست راهنمایی کرده بودم و این چرخه ادامه پیدا کرده بود، این اتفاق نمی افتاد؛
شاید اگه من نوعی استاد و معلم دانشجوم رو با علم و درست تربیت کرده بودم، این اتفاق نمی افتاد؛
شاید اگه من نوعی خانه دار، با رفتارم همسرم رو به کارش بی توجه نکرده بودم، این اتفاق نمی افتاد؛
شاید اگه من نوعی مادر، فرزندم رو درست تربیت کرده بودم تا بی توجه به دیگران و قوانین انسانیت (نه قوانین اساسی و کار و ..)نباشه و کارش رو درست انجام بده، این اتفاق نمی افتاد
شاید اگه من نوعی تو دوران تحصیلم درست از وقتم استفاده کرده بودم و جای اون به اصطلاح متخصصی که سلامت هواپیما رو تایید کرد، یا در ساخت قطعاتش کم گذاشت به هر دلیلی، یا ... گرفته بودم، این اتفاق نمی افتاد؛
شاید...
دوستان عزیزم قصدم اصلا جسارت به هیچ قشری از جامعه نبود، من این تلنگرها رو فقط به خودم زدم، ولی به نظرم وقتی توی یه جامعه همه با هم زندگی میکنیم، همه مسئولیم