کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

❤پرنسس کوثر❤

no name!!

1393/5/26 9:24
نویسنده : مامانی
168 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

اومدم بعد از مدتی آپ کنم، گفتم قبلش به دوستان سر بزنم، اولین وبلاگ، وبلاگ علیرضا جون بود، منتظر بودم با پست های پر از شیطنتش سرحال بشم که ...

ناگهان چ زود دیر میشود

خیلی حرف دارم، ولی زبانش رو نه!!

آدرس پستش رو میذارم، نمیخام شما رو غمگین کنم، ولی چند دلیل دارم برای این پست

اول تسلیت به الهام جون عزیز

دوم طلب رحمت برای اون عزیزان و خواهش از شما دوستان که براشون یک فاتحه نثار کنید

و سوم،  خواستم و میدونم حرف های نگفته من رو در ذهن هاتون مرور میکنید

اگر دوست داشتید این پست رو ببینید

**************

بعدا نوشت:

تقریبا تمام دیروز به حادثه ای که اتفاق افتاده فکر کردم،  دلم خواست کاش این اتفاق نیافتاده این همه فکر کرده بودمغمناک

فکر به این که قدر لحظه لحظه زندگی رو باید داشت؛

فکر به این که باید بیشتر از دوستان و آشنایانم خبر بگیرم تا نکنه غصه ای داشته باشن، و من غافل و بی خبر فکر کنم چقدر خوشحال زندگی میکنن؛

فکر به این که زندگی با همه سختی هاش چقدر زیباست، و من بدون توجه گاهی ناشکری میکنم؛

و این که..

نمیدونم این آخری رو بنویسم یا نه، شاید بعضی ها خرده بگیرن یا حتی به این طرز فکر بخندن، ولی برای خودم می نویسم که بعدها برام تلنگر باشه:  فکر به این که من هم شاید به نوعی توی این اتفاق سهیم باشم

ماجرا حتما حداقل یک مقصر داره، ولی اون مقصر چرا مقصره؟؟ شاید اگه من نوعی کارمند ارباب رجوعم رو درست راهنمایی کرده بودم و این چرخه ادامه پیدا کرده بود، این اتفاق نمی افتاد؛

شاید اگه من نوعی استاد و معلم دانشجوم رو با علم و درست تربیت کرده بودم، این اتفاق نمی افتاد؛

شاید اگه من نوعی خانه دار، با رفتارم همسرم رو به کارش بی توجه نکرده بودم، این اتفاق نمی افتاد؛

شاید اگه من نوعی مادر، فرزندم رو درست تربیت کرده بودم تا بی توجه به دیگران و قوانین انسانیت (نه قوانین اساسی و کار و ..)نباشه و کارش رو درست انجام بده، این اتفاق نمی افتاد

شاید اگه من نوعی تو دوران تحصیلم درست از وقتم استفاده کرده بودم و جای اون به اصطلاح متخصصی که سلامت هواپیما رو تایید کرد، یا در ساخت قطعاتش کم گذاشت به هر دلیلی، یا ... گرفته بودم، این اتفاق نمی افتاد؛

شاید...

 

دوستان عزیزم قصدم اصلا جسارت به هیچ قشری از جامعه نبود، من این تلنگرها رو فقط به خودم زدم، ولی به نظرم وقتی توی یه جامعه همه با هم زندگی میکنیم، همه مسئولیم

 

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان محمد مهدي (مرضيه)
26 مرداد 93 10:40
بله متاسفانه اين خبر قلب همه را به درد آورده خدا رحمتشون كنه و به بازماندگان صبر ويژه عنايت كنه
اعظم
27 مرداد 93 9:21
سلام عزیزم واقعاً این خبر جانسوز و دردناک بود! ان شاء الله خدا به همه ی بازماندگان این حادثه ی دلخراش صبر جمیل عنایت کنه! واقعاً چرا باید تو عصر تکنولوژی های پیشرفته ... خدایا به تو پناه می بریم اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات آمین
مامان دینا
27 مرداد 93 9:22
خدا رحمت کنه وبه باز ماندگان صبر عنایت کنه
مامانی
پاسخ
آمین
مامان محمد مهدي (مرضيه)
27 مرداد 93 9:42
سلام نه عزيزم به نظرم تلنگرهاي به جايي بود و كسي نبايد ازشون ناراحت بشه قطعا اين حادثه تلخ مقصرهايي دارد و كاش اين اتفاق و امثال آن هيچ گاه نمي افتاد، هر چند كه شديدا به قسمت انسانها اعتقاد دارم و به نظرم اين آدمها بايد اون روز مي رفتند و اين هواپيما وسيله اي براي اين كار بود چون همون طور كه ميدوني تو اين حادثه بودند افرادي كه جان سالم به در بردند و دو نفر از آنها بدون هيچ آسيبي... اينجاست كه به اين مي رسم كه : گر نگهدار من آن است كه من مي دانم شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد
منیره آزادی
27 مرداد 93 10:35
هنوز هممون تو شوک این حادثه ایم،خیلی جای تاسف داره که به خاطر بی مسیولیتی یه عده یه سریا داغدار بشن و بعد از از دست دادن عزیزامون به این فکر بیفتن و دستورش رو صادر کنن که چنین هواپیماهایی دیگه اجازه پرواز ندارن،نوشدارو بعد مرگ سهراب
اتی مامان
4 شهریور 93 11:48
واقعا زمانی این خبرو شنیدم باتمام احساسم اشک ریختم و قلبم به درد اومد
مامانی
پاسخ
من هم تا مدتها درگیرش بودم