اختیار
میگه: پشره (ترکیب حشره و پشه) پامو زده
***
در بطری آب رو نمیتونه باز کنه و من براش باز میکنم، میگه: مُرفَق شدی
***
میگم:فلان اتفاق افتاد، میگه: جِلِ الخالق
***
گوشی رو برداشته میگه: بیا سلفی بگیریم
***
بهش میگم: وقت خوابه با آرامش میگه: نــــــــــه
میگم ببین ساعتو، میگه الان دیگه وقت خوابه، نگاهی به ساعت می اندازه میگه: نهههههههههه ساعته میگه الان وقت بازیه
***
میگه: مامـــــــــــــــــــان بیا ببین بابا رفته تو تلگام
***
خواهرزاده ام اومده یه سری کارهای فنی برای مامانم انجام بده، یه نصف روزی طول کشید، نزدیکای غروب بهش میگه: خُـــــــــــب، امروز چطور بود؟
***
تا عصر که با مامانم بودن، دو ساعتی همو ندیدن، به هم میرسن میگه: خُـــــــب، چه خبر؟؟؟
***
طبق معمول ساعت یک و نیم، دو شب که میشه یا گرسنه اش میشه یا میخاد بره دستشویی
میگم: مطمئنی میخای بری؟؟؟ متفکرانه میگه: نظر من اینه که برم، نظر خودش نمیدونم چیه، میاد یا نه
+نظرشون!! این بود که نیان
***
دعا که میخاد بکنه میگه:
خدایا بابا مامانم، نَمُرن
***
خواهرم زنگ زده که کله پاچه دوست دارین بگیرم برای افطار میگه: من که نمیدونم چیه، نمیدونم دوست دارم یا نه، بابا مامانمو نمیدونم
***
داره با خاله اش حرف میزنه، وسط حرفهاش انقدر ولوم صداش میاد پایین که منم متوجه نمیشم چی میگه(مثلا داره یواشکی حرف میزنه) خواهرم بعد از چند مین که متوجه حرفهاش نمیشه صبرش لبریز میشه، میپرسه با منی؟؟
میگه: پس پشت تلفن با کی دارم حرف میزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن. هفته پیش که کلی نوشتم و با یه کلید اشتباه همه پرید مزید بر علتِ تنبلی شد تا فاصله پست گذاشتنم و نیز سرزدن به دوستان اینقدر طولانی بشه