اختیار
میگه: پشره (ترکیب حشره و پشه) پامو زده *** در بطری آب رو نمیتونه باز کنه و من براش باز میکنم، میگه: مُرفَق شدی *** میگم:فلان اتفاق افتاد، میگه: جِلِ الخالق *** گوشی رو برداشته میگه: بیا سلفی بگیریم *** بهش میگم: وقت خوابه با آرامش میگه: نــــــــــه میگم ببین ساعتو، میگه الان دیگه وقت خوابه، نگاهی به ساعت می اندازه میگه: نهههههههههه ساعته میگه الان وقت بازیه *** میگه: مامـــــــــــــــــــان بیا ببین بابا رفته تو تلگام *** خواهرزاده ام اومده یه سری کارهای فنی برای مامانم انجام بده، یه نصف روزی طول کشید، نزدیکای غروب بهش میگه: خُـــــــــــب، امروز چطور بود؟ *** تا عصر که با مامانم بودن، دو...