پستووووووووونک
همسایه مون اسمش هست "جمیله خانوم" کوثر بهش میگه: جِنیم خانوم
***
بادکنکش رو محکم به اینطرف و اونطرف میزنه، میگم: می پُکه هااااااا، میگه: انشالا نمی کُکه
***
میگه: بریم دستهامو بشورم، میکدوب رفته بهش
***
لبه تخت ایستاده، سکندری میخوره، میگه: داشتم می اُفتم
***
رفتیم توی حیاط خونه مادرجون، سوووووووووووسک روی دیواره، میگم به عمو بگو بیاد سوسکه رو بکشه، میگه: نــــــــــــــــه، گناه داره، میخاد بره به بچه هاش غذا بده و ... خلاصه شاهنامه ای سرهم میکنه
بعد از چند دقیقه می افته به جون مورچه ها، و توی آب غرقشون میکنه که: مورچه ها رو کُشیدم
میگم: گناه دارن و .... میگه نه، گناه ندارن
***
از شب جمعه یعنی تولد امام حسن (ع) (11 تیر) خیلی غیرمنتظره پروژه ترک پستونک رو شروع کردیم
انقدر خوب همکاری کردی، که شوخیم، تبدیل به جدی شد، و امروز سومین روزه که پاکی
قبلترها که زمینه چینی میکردم، فکر نمیکردم به این خوبی همکاری کنی، الهی شکر
پ.ن. عکسهای آتلیه 33 ماهگی در راه است، اگر این عکاس محترممان گیج بازی هایش را تمام کند و فایل را به دستمان برساند، در خدمتتان خواهیم بود
پ.ن. عنوان رو با لهجه و صدای "بچه" (پسر فامیل دور) بخوانید
پ.ن. به نظرمان باید تلپاتیمان را با شما قوی کنیم، تا سرهر پست، نگوییم با چه لهجه ای عنوان را بخوان