خواب و بیدار 2
این خوابیدن ما هم داستانی شده برای خودش
مثلا من زودتر خوابیدم، قرار شده کوثر با آقای پدر بازی کنن، خسته که شد بیاد بخوابه
اومده باهام حرف میزنه، میگم: من خسته ام میخام بخوابم میگه: باشه، رو به طرف من بخواب
بعدم کمر فابریکما شده سرسره ی خانوووووووووووم
تا صدای آخی، اوخی ازم بلند میشه، میگه : تو خوابی، سروصدا نکن دیگه
اجبارا آخ و اوخمان تبدیل میشود به خنده ای ملیـــــــــح میگه: تو خوابی هاااااااااا، توی خواب نخند
.
.
.
این بازی که براش تکراری شده میگه: مامــــــــــــــان بیدار باش دیگه!
تقریبا بعد یه ساعت چشمهاش روی هم میره، در حالیکه هنوز با دستش بیرون اتاق رو نشون میده که بریم باززززززززززززززززی
پ.ن. این پستو نوشتم تا بعدها بدونی هرشب سر خوابیدن -این پدیده!!!ی به ظاهر ساده- چه بساطی داریم، احتمالا این پست ادامه دارد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی