بازی
موقع خوابه، ولی کوثر همچنان مصر به مقاومت در برابر این پدیده!!! بهش میگم: چشمات پر از خواب شده
چشماش رو میبنده میگه کوووووووووووو؟؟؟؟؟؟
یا به اطراف میچرخونه، یعنی تو چشمهامو نبین
***
روزهای آخر هفته سحرخیز میشه، که بیدار شیـــــــــم، بریم باززززززززززززززززی
(حالا من: مادرجان بخواب، تمام روزهای هفته به امید خواب صبح این دوروز بوده ایییم--درجه تنبلی اینجانب مشخص شد عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟-)
این هفته، نمیدونم چی شد که از دست من ناراحت شد، با حالت قهر و دلخوری میگه: دیده باهات بازی نمیکنم
پ.ن. فکر نکنید ما بسیار اهل بازی و خلاقیت هستیم، دختر دلبندمان بسیار قانع است
***
بدون هماهنگیبا ایشون نمازم رو بستم
راه میره و میگه: منو ناراحت کردی، دیده ناراحت شدم (متاسفانه حالت صورت و دست هاش رو نمیتونم توصیف کنم)
پ.ن. موقعیت ما: خانه مادرشوهر و همه درصدد جستجوی علت ناراحتی یکی یکدانه (و البته موقعیت دوم ما: نمازی بس روحـــــــــــــــآنی)
***
هر کس مریض میشه، ارجاعش میده به دکتر خودش، اونهم با اسم و فامیل!!
***
موقع آب بازی ها خودش گوش شنوایی برای توجیهات کم آبی های ما نداره
موقع شستشوی دست یا خصوصا صورتش(که خیلی دوست نداره): آبو ببند، کافیه، نی نی های دیده آب ندارن هااااااااااااااااااااا
***
پ.ن. حالم را پرسیدند، گفتم رو به راهم ولی نپرسیدند: کدام راه!!
پ.ن 2. میدونم سلامتی مهمترین نعمت الهیه، الهی شکر
ولی: کاش با هم مهربانتر باشیم، گاهی خودخواهی های ما، لحظات، ساعات و روزهای کسی را خراب میکند، که مطمئنا جزئی از یک خانواده است
اینو نوشتم تا خودم یادم بمونه یک رفتار، یک حرف، یک انتظار نابه جا چقدر میتونه دایره تاثیر وسیعی داشته باشه