نی نی
هرازگاهی گوشزد میکنیم که پستونک نباید بخوره
میگه: همه اش تقصیر این دستمه، ببین میذاره تو دهنم!!!
(البته اینجور مواقع اجازه نمیده ما وارد این بازی بشیم و دستش رو تادیب کنیم)
****
ابراز علاقه اش به نی نی های اطراف و اصرار برای خونه بردنشون همچنان ادامه دارد
آقای پدر:
ما:
لذا چندشب پیش خواستیم بالاخره مسئله را حل کنیم، لذا گفتگوی آخرشبمون رو به این مقوله اختصاص دادیم:
-اگه نی نی بیاریم خونه مون من دیگه نمیتونم بغلت کنم، چون اونو باید بغل کنم که نمیتونه راه بره
غذاتو نمیتونم بهت بدم، چون اون که نمیتونه غذا بخوره رو باید غذا بدم
کنارتو نمیتونم بخوابم، باید کنار اون بخوابم و ... (مقولاتی از این دست!)
-- خب من بغلش میکنم، تو نمیخاد بغلش کنی
--خب بگو مامانش غذا بهش بده، و بیاد کنارش بخوابه
--منم کنارش میخوابم
--اصلا بگو مامانش بیاد پیشش، ولی بیان خونه ما
****
به آقای پدر یک عدد بیسکویت داده، میگن: یکی دیگه هم بده میگه: نه دیده کافیه
****
تلویزیون مستند برداشت محصول نشون میده
میگه: بگیم بابا از این خونه ها بخره؟ که درخت داره، که گاو داره، ببیـــــــــــــن سیب هم داره!!!
****
میخاد بره آب بازی
میگه: خدا کنه سرما نخورم، یه کوچولوووووووووو سرما خوردم، اشکال نداره، ایشالا بهتر میشم، آب بازی کنم شاید بهتر بشم و ...
(البته این توجیهات قبل از اعتراض ما سلسله وار بیان میشود!!!)