خواب و بیدار
تا اعتراضی به رفتار عروسکش میکنیم مثل اینکه بدجایی افتاده، ببخشید خوابیده و ..، با قیافه ای حق به جانب میگه: بچه ام تازه سه سالشه، این کار (مذکور) رو میکنه، اشکال نداره که!!
****
از سرکار برگشتم، میگم: چقدر دلم برات تنگ شده بووووود خونسرد میگه: خب دیده نرووو
****
از سرکار برگشتم، موقع حرف های قبل از خواب عصرگاهی بهش میگم: امروز خوش گذشت؟ میگه: نه!!
(میدونم منظورش چیه، لذا )میگم: چرا؟ مگه مامان جونو دوستش نداری؟ میگه : نه!! تو پیشم بمون
سه، چهار ســــــــــاعت بعد: صدای مامانجون رو از حیاط شنیده، اصرار میکنه بریم پیشش، میگم: تو که مامان جونو دوست نداشتی میگه: چرا دووووووووووووووسش دارم بریم؟؟؟؟؟؟
****
خیلی خوابش میاد: پشتش رو به من میکنه و میخوابه (انگار اینطوری موانع حواس پرتیش کمتر میشه)
با حالتی اعتراض آمیز میگه: خوابم میـــــــــــــــــاد (انگار من به زور چشماش رو باز نگه داشتم!!!)
بعد میگه تو ولی بیدار باش میگم یعنی نخوابم؟ خب منم خوابم میاد میگه خب بخواااااااااب، نه بیدار باش، اووووووووووووووم بیدار بخواب دیده
(بدیهه گویی های از روی خواب آلودگی!!!)
****
بهش میگم فلان کار و نکن، میگه: اشکال نداره، مزاحبم
****
از مثلا !! پیاده روی برگشتیم، میگم: پاهام درد گرفته، میگه کفشهات اذیت میکنه؟ بریم برات کفش بخرم
میگم باشه، چه رنگی میخری؟ میگه: قرمز میگم قرمز؟؟؟ میگه آره، قرمزِ آبــــــــــــــــــــی (رنگ موردعلاقه اش)
پ.ن.32 ماهگیت مبارک: ممنونم که شیرین ترین لحظات زندگی رو برام میسازی