نه باباااااااا!!
آخر شبها همه کارهایی که در طول روز به علت مشغله زیادشبا اکراه و سختی انجام میده رو با اشتیاق میخاد انجام بده: مثل پروژه دستشویی رفتن، صحبت کردن و ... (تا شاید از این رهگذر دیرتر خوابش ببره) یکی از این مقولات خوردن مایعات و شیره، از شیرخوردنش خوشحال هم میشم، ولی از اونجا که فعالیتش زیاد میشه، میترسم اینه که بهش تذکر میدم که زیاد نخور
میگه: خیلی "زیاد" نمیخورم، کم "زیاد" میخورم!! ببیــــــــــــن
(گاهی حتی چندثانیه چشمهاش بسته میشه، ولی بعد یه هو بلند میشه که شیــــــــــــــــر میخام)
****
میگه: بیا دعا کنیم
دستاشو بالا میگیره: خدای مهربون بچه ها خوب بشن
با ذوق مرگی میگم: کی اینو گفته میگه: تلویزیووووووووون، خانوووووووومه، رنگی کمان
****
یکی از مسائل لاینحل این روزها براش بحث محرم و نامحرمیه و اینکه کی مرده و کی زن: چرا من پیش عموهاش چادر می پوشم ولی کوثر نه، یا چرا نمیذارم جلوی عموهاش موهای منو شونه کنه و ...
تعمیرکار اومده توی حیاط، آقای پدر میخان برن، میگه: نرووووووووو، مرد اومده
آقای پدر: اشکال نداره، منم مردم کوثر با حالت تعجب: نه باباااااااااااااااااااااا
(چطور در سایر موقعیت ها به حجاب آقای پدر حساس نشده، دیگه جای شکر داره)
****
قفل گردن بندم اومده جلوی گردنم، میگه: از پشت پوشیدی، بذار درست کنـــــــــم
****
بیدار خوابیدن هایمان که خاطرتان هست:
دیشب چندثانیه خوابش برده، باز چکم کرده، که بیدار باشم، با دلخوری میگه : بخواب دیده
ما که نفهمیدیم تکلیفمون چیه!!!