خستگی نوشت!!
پنج شنبه شب حدودای ساعت8-9شب بود که یه هویی (این یه هویی رو با تاکید بخون) ویروس سرماخوردگی برمن نازل شد
از اونجا که تجربه ثابت کرده وقتی من ویروس سرماخوردگی میگیرم، کوثرجان ویروس "مامان" میگیره، سعی کردم بسیـــــــــار نامحسوس ازش دوری کنم ولی..
انگار باز موفق نبودم
اوایل دیشب که کمی داغ بود به این فکر میکردم که یعنی ممکنه من باز بچه بیارم و این شرایط پراز دلهره رو خودخواسته تجربه کنم، اواخر شب که درجه حرارتش بالاتر رفت و با بروفن هم دوساعتی طول کشید تا کمی خنک بشه، دیگه به فکر هم نرسیدم
حدودای 4بود که باز دمای بدنش رفت بالا و ...
هی غلت میزد و بهونه میگرفت، بهش میگم چته؟ میگه: نــــــــــمی دونم
بعد میگه: دیدی پیشت موندم، دوســـــــــت دارم
و حال الان من:شب نخوابیده و به خاطر مرخصی های زیاد اخیر اجبارا به سرکار اومده
پ.ن.این پست رو شاید بعدا پاک کنم، فقط نوشتم که یادم بمونه چه زمستون سختی امسال داشتیم