مسافر سیاره بوها!!
این روزها به "بوها" بسیار حساس شده، تا شروع میکنم به آشپزی میگه: بوی پیاز میااااااااد!! یا تا وارد جایی میشیم، عطری، اسپری، یا ادکلنی امتحان کنیم، یا در هر موقعیتی که بوی محیط تغییر کنه، فوری میگه: چه بویی میاد؟؟
***
سوار تاکسی شدیم، آفای راننده کمی کم مو بود، میگه: آقای راننده مو نداره!! سعی نمودیم با متانت بگوییم، چرا دارن و تدابیر حواس پرت کنی را به کار بگیریم، تاکید میکنه، نه ببین موهاش کمه، اون جلو هم نداره
من: البته آقای راننده با ترافیک دم عید بیشتر درگیر بود تا مکالمات داخل ماشین
***
این روزها با بهانه دیدن "علی کوچولوی خانه سبز" شام میخوریم- گرچه روز به روز از جذابیتش کاسته میشه-
ظهر که تکرارش رو گذاشته به مامان جونش گفته: مامانم اینو دوست داره
***
میگه : هرچی اُرص (قرص) میخورم، پام خوب نمیشه
--به دنبال مریضی هفته پیش من هر ازگاهی میگه:پام درد میکنه، آی کمرم درد اومده، دستام جون نداره، حال ندارم و ... البته پادرد مامانجونش و درددست اون یکی مامان جونش هم تاثیر داشته-
***
همچنان کلمات "ق" و "ک" دار رو به شیوه خودش تلفظ میکنه:
اِردلی: قلقلی اُرص: قرص اِردلک: قلقلک اند: قند اهر: قهر (که بسیار سعی نمودیم در دایره لغاتش وارد نشود، ولی..) چیچ: کیک دوثر: کوثر و ...
پ.ن. عنوان پست رو از محیای عزیز - که این روزها غرق در حس شیرین مادری است- قرض گرفتم، الهی که گوارای وجودش، و الهی که نصیب هر آرزومندی