کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

چه جالـَب!!

1393/11/26 12:24
نویسنده : مامانی
194 بازدید
اشتراک گذاری

اخیرا یاد گرفته:"به خدا"     میگه: بخدا دیگه سیر شدم!!

پ.ن. این لفظ ورد زبونم نیست، ولی انگار قرنی یه بارم که ناخودآگاه گفتم، باید اصل تقلید درموردش پیاده بشهراضی، حال هی من بگم دعا کنید من عاقبت بخیر بشم، هی شما دعا نکنیدچشمک

******

ماشین جلویی راهنما زده، میگه: ماشینه چراغ میزنه، چه جالَــب!!

*****

قبلترها هر ازگاهی که شیطنت شیطانآقای پدر گل میکرد ازش میپرسید: آبجی میخای، یا داداش؟   میگفت : نه

چندشب پیش خونه اقوام، یه بچه سه ماهه دیده، اقوام هم که پایهشیطان، دلخور:

-میخای ببریش خونه؟      آره

-داداش میخای؟             آره              آبجی میخای؟              آره-------> نی نی میخام

بعدم کلی گریه و ناله که چرا نی نی با  ما خونه نیومد

شب خوابیده، صبح به محض بیدار شدنخواب آلود: قد نی نی رو اندازه نگرفتم!!!تعجب

پ.ن. یکی دوباری تو خونه قدش رو اندازه گرفتم، عروسکهاش رو اندازه گرفته، نی نی جامونده بود، که قسر در رفتخندونک

 

------------

پ.ن. هنوز درگیر بیماری و بدقلقی های به تبعش هستیم

اللهم اشفع کل مریض

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان راحله
26 بهمن 93 12:35
چه جالب !!
مامانی
پاسخ
azam
26 بهمن 93 14:17
سلام عزیزم بهترین ایشالا؟؟؟ نمی دونم چرا بچه های این دور و زمونه این جوری شدن!!! دختر جاریم دو سالشه و مامانش در پروژه از شیر گرفتنه!!! دو هفته پیش عصر جمعه، خونه مادر همسرم تقریباً خواب بودم که دیدم یکی با لحن شیرین بچه گونه با آه جانسوز پشت سر هم میگه: توروخداااااااا مامان!!! تو رو خداااااااااا مامان ... بده!!! توروخداااااااااااااااااااااا ...!!! حالا همه شاخ در آورده بودیم که این وروجک ناز و خوشگل این کلکو از کجا یاد گرفته و اونم در کمال عشق و صفا مشغول ... شده بود. مهم اینه که اون به خواسته اش رسید دیگه! کوثر نازنینمو ببوس و بهش بگو خاله اعظم عاشقشه ندیده!!!
مامانی
پاسخ
سلام خانووووووووم شکرخدا الهیپس اون دیگه جالَبتر از کوثره، چون از دوسالگی شروع کرده از این جهت برام جالَب بود که خودمون بسیــــار کم از این لفظ استفاده میکنیم، ولی خب چشم بچه ها تیزبین تر از اونی که ما تصور میکنیم ممنونم عزیزم ایشالا میایم دیدارتــــــــــون
azam
26 بهمن 93 14:20
راستی چون کوثر جون تو فامیل بابا و مامان هم بازی زیاد داره بهونه نی نی نمی گیره ولی حالا که ازت خواسته براش نی نی بیار خب!!! هرچند می دونم تو دلت میگی خبر از دلم نداری و نوبت شمام میرسه! ایشالا خدا بهت به قول همکار خوبمون، 90 تا بچه بهت بده!!!
مامانی
پاسخ
تا حالا کودکی به این سن نداشته بودیم، به همین لحاظ و حس مطلوب خودبزرگ بینی در چنین موقعیت هایی براش جالَب بود راستش اینو تو دلم نگفتم، چون تو اون موقعیت خیلی ها گفتن، و دیگه برام عادی شده راستی کدوم همکار خوبـــــــــــمون چنین دعاها!!یی میکنن؟؟ برام جالَــــــــب شد
الهام
2 اسفند 93 10:54
جالبه کوثر جون فرهنگ لغتی داره که علیرضا هیچوقت نداشته ایشالا که به زودی حالش بهتر بشه و لابد تا الان بهتر شده چون من مدتی گرفتار بودم و نتونستم بهتون سر بزنم ببوسش از طرف من عزیزم
مامانی
پاسخ
احتمالا چون فرهنگ لغات من و شما متفاوته ممنونم، شکرخدا بهتره شما هم علیرضای گلمون رو ببوس
مامان محمد مهدي (مرضيه)
18 اسفند 93 9:43
سلام پس كوثر جون هم مثل پسرك من دست به دامن خدا شد... محمدمهدي هم مدتي تو دهانش افتاده بود و براي هر چيزي يه به خدا مي گفت...خوشبختانه كم تر شده و فقط گهگاهي استفاده مي كنه در ضمن تا كوثر خانم قبول كردن هوو سرش بياد زودي بچسب...پسرك براي ما خط و نشان كشيده ديدني...مي كشتش ني ني رو
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم آره، ولی همونطور که گفتی گذرا بود راستش این آنفولانزا چنان حالم رو گرفت که به نظرم برا بارداری باید خیلی زودتر مراعات کنم تا نمیرم ها!! یعنی مشکل تو فقط اجازه آقاست؟؟؟؟
مامان محمد مهدي (مرضيه)
18 اسفند 93 11:59
دور از جون...ان شاالله ساليان سال به سلامتي و دلخوشي زنده باشي بله ديگه...پسري كه اجازه داد نوبت همسري مي رسه...اون وقت بايد ايشون رو راضي كنم...هفت خوان رستمه
مامانی
پاسخ
اینجور که مشخصه، شما خودت مشکلی نداری،اما درمورد ما، این دور باید از خودم شروع بشه، وگرنه آقای همسر که مدتهاست اعلام رضایت نموده اند، کوثر جان هم که یه ماهی میشه هر بچه ای میبینه، دلش میخواد بیارتش خونه!!