تو می تونی
تبلت جزء ممنوعات است که شکرخدا هنوز نتوانسته وارد خانه مان شود، هفته پیش که خواهرزاده ام بازی پو رو نشونش داده بود، اومده بود خونه میگفت بابا تبلت بخره، پول (پو) بخره، تا چند روز هم روی تخته اش چندتا خط میکشید میگفت سلام پو بعدم خودش جواب خودش رو میداد که "جواب نمیده"
**********
باز خونه خاله تبلت زیارت شد، هنوز نمی دونست چطور باید بازی کنه، چندبار انگشتم رو روی صفحه کشیدم تا متوجه نحوه بازی بشه، در یک اقدام غافگیرانه هر دو انگشت سبابه ام رو با یه دست گرفت و خودش شروع به بازی کرد
*********
از دستشویی اومدیم بیرون، حوله اش سرجای خودش نیست، قبلا و طی بازیهاش روی زمین دوراز دسترس افتاده، از اونجا که خودش هم طبق معمول از روی شیطنت فرار کرده و رفته -اتفاقا نزدیک حوله- بهش میگم حوله ات رو بیار
یه نگاه به من و موقعیتم کرده، وخیلی عادی -والبته حق به جانب- میگه خودت بیا بردار، تو می تونی ، بیا جلوووووو