آرایشگر
با اجازه مامان، خاله کمی موهاش رو کوتاه کرده، از اون روز هر چندساعتی یه بار عروسکش رو برمیداره "بس لحمان لحیم" میگه، انگار دلش رضایت نمیده، میگه مامان تو هم بگو "بس لحمان لحیم" میگم بسم الله..
و شروع میکنه به شونه کردن و مثلا کوتاه کردن موهای عروسکش
پ.ن. تازه متوجه شدم خاله اش موقع کوتاه کردن موهاش بسم الله گفته
********
بستنی تازه براش محبوب شده، اونم اول فصل سرما داشت بستنی میخورد، بهش میگم بسم الله بگو، ایشالا گلوت درد نگیره، میگه تو بگو و ادامه میده --- اخه بچه ام فرصت نداشت-
*******
یه بار توی حمام سر خورد، هروقت میگه سر نخورم، میگم نه ایشالا سر نمیخوری
دیشب داشت باهام بازی میکرد و میزد به کمرم، میگم " درد میگیره ها" میگه، نه اشالا (eshala) درد نمیگیره
******
اخیرا علاقه اش به جمع بیشتر شده، هر کی میخاد بره، میگه نه نرو تنها میشم
گرچه نتیجه این ابراز علاقه اصولا میشه ولی مواقعی مثل : ساعت 4 که من میرم خونه و مامانجونش میخاد بره، یا آخرشب که مامانجونش میخواد بخوابه و کوثر علاقمند به همراهی مامانجون باهاش در بازیهاشه، موقع نمازخوندن من یا باباش و نیز مامانجون و... کمی تا قسمتی مشکل ساز میشه