نه!!
این روزها "نه" از دهنش نمی افته، حالا یا بخاطر حس استقلال طلبیشه، یا کنجکاوی یا .. هرچیز دیگه، که حسابی کلافمون کردهانقدر که گاهی فکر میکنم نکنه مامانم سقش رو به جای تربت با نه برداشته
پ.ن. نیازمند راهنمایی همه دوستان جهت برخورد مناسب در این مواقع هستم (شکلک التماس)
**********
طبق معمول روسری هام پخش زمینه، میدونم بازیش باهاشون تموم شده، میگم میشه جمعشون کنی؟ میگه نه شما جمع کن
(داشتم غذا درست میکردم)میگم: من کار دارم میگه: منم کار دارم بعد اومده تو آشپزخونه، یه نگاهی به اطراف انداخته میگه: "کارهام کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*************
اظهار محبتش این روزها کلامی شده، میاد کنارم به زور هم که شده خودشو جا میده میگه: مامانو دوست دارم، میره باباشو بغل میکنه میگه بابا رو دوست دارم و ....
خدایا این شادی ها رو ازمون نگیر
***********
کاری که میدونه نباید، انجام داده، شیطنتش که فرو کش میکنه میگه مامان؟ جواب نمیدم، باز تکرار میکنه، باز هم...
با ناز و البته کشش حروف میگه " مامانیییییییییی" (فکر کنم فهمیده بیشتر از دوبار طاقت نمیارم) ولی باز خودمو کنترل میکنم مثلا عبوس میگم: بله میگه خوبی؟ انقدر تکرار میکنه تا بگم بله
میگه بخشید، دیگه نمی کنم دیگه طاقت نمیارم و یا میشم
پ.ن. بسیار مهم: هنوز کسی ضمانت نداده که این صحبت ها در حافظه بلند مدتش ثبت میشه