کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

کاکتوس

1394/12/10 9:21
نویسنده : مامانی
416 بازدید
اشتراک گذاری

تلفن کردم به خواهرم، و کوثر گوشی رو از همون ابتدا گرفته، یه موضوعی رو دوسه بار تذکر میدم که بهش بگه

میگه: خاله صبر کن ببینم مامانم چی میگه، کُـــــــــــــــــشت منو!!!تعجب

بعد از گفتگویی طولانی میشنوم که خواهرم بهش میگه: گوشی رو بده به مامانت، من باهاش کار دارم، میگه: مامان! نمیخوام حرفهای منو بشنوی، میگم باشه     به خاله اش میگه: مامانم داره اَذا (غذا) درست میکنه، نمیتونه حرف بزنهشیطان

بالاخره راضی میشه گوشی رو به من بده، ولی میگه: ولی من حرفهام تموم نشد هاااااااااا، سه شنبه که اومدی خونه مون بقیه اش رو بهت میگمخندونک

***

رفته دستهاش رو بشوره، نصف شامپو رو هم خالی کردهبدبو با ناراحتی میگم: چرا اینکارو کردی؟؟؟

چندثانیه فکر میکنه، میگه: دیدی من مداد میخواستم، بابام بهم نداد، بابا منو اذیت میکنه و ...

میگم: اینا که به هم ربطی نداره، چرا شامپو رو خالی کردی؟

میگه: اون باشه بعدا در موردش حرف میزنیم، بابا چرا منو اذیت میکنهشیطان

***

گاهی، من چند دقیقه زودتر خوابم میبرهخجالت

چندروز پیش دیدم هر از گاهی که غلت میزنه، انگار یه چیزی رو می جوهتعجب، دفعه اول فکر کردم خب شاید آب دهنشه و ... دفعه دوم طولانی تر بود، ولی باز همون توجیهات رو برای خودم نمودم

بعد از بیدارشدنش می بینم بازهم تکرار میکنه....      بعــــــــــــــــــــله، با آدامس توی دهن، خوابش برده!!!!!!!!از بس که دختر ما تا آخرین لحظات قبل از خواب هم، قصد خوابیدن ندارهغمناک

***

از سرکار خسته برگشتم خونه، بعد از نازهای اولیه،با قلدری تمام میگه: میبریم سُره بازی (سرسره بازی) یا خودت باهام بازی میکنی؟!!!!!!!!

(گزینه خواب نداریمغمگین)

***

کاکتوسهامون رو نشون مامان جونش میده، و از دور برای کوچکترین عضو خانواده کاکتوسی، بوس میفرسته و به مامان جون تذکر میده، که صورتت رو نباید ببری جلو، و گرنه لبت زخم میشه

-تازه متوجه میشم چطور دوسه روز پیش لبش زخم شده بووووودزبانو تذکرهای من، نتیجه نداشتهغمگین

***

درجریان خونه تکونی (بهتره بگم در ابتدای خونه تکونیخجالت)آلبوم عکسهای عروسیمون لو رفته

با چنان دقتی نگاهشون میکنه که انگار داره اتم میشکافه، میپرسه تو کجا بودی؟؟

تا میرسه به عکسی با بک گراند شب، میگه: آهااااااااااااا پیش خدا بودیخندونک

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

الهام
11 اسفند 94 18:57
سلام به به چند روز دیگه دخملی مون سه سال و نیمگی رو پشت سر میگذاره پیشاپیش تبریک منو پذیرا باشید
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم بله، عمر گران میگذرد، خواهی نخواهی... ممنونم الهام جون
الهام
11 اسفند 94 19:00
کاکتوسش رو عشقه وای منم خسته از سرکار میام و نا ندارم، اونوقت علیرضا تازه میخواد حرف بزنه و بازی کنه آخه این بچه ها هم حق دارند دلم براشون می سوزه دیدن عکس های عروسی واقعا لذت بخشه
مامانی
پاسخ
منم تا جایی که توان داشته باشم نمیذارم بخاطر خستگی من اذیت بشه، ولی خب بعضی وقتها هم دیگه نمیشه، با این حال بعد عذاب وجدان میگیرم بله، کوثر برای اولین بار میدید، به همین خاطر میدونستم براش خیلی جالبه، واکنشش هاش هم جالب بود
مامان آنیسا
15 اسفند 94 8:32
ماشالا به دختر شیرین زبون و حاضر جواب
مامانی
پاسخ
مریم مامان آیدین
20 اسفند 94 21:07
سلااام وای...با اینکه منم یه بچه تو خونه دارم ولی حتی تصور این شیرین زبونی ها هم یه لبخند عمییییق مهمونم میکنه اونجا که به خاله اش گفت کشت منو یا شامپو که بعدا درباره اش حرف میزتیم یا کاکتوس و زخم لب.....اصلا عاااشقشم داره باورم میشه انگار دختر ها واقعا شیرین زبون ترن
مامانی
پاسخ
سلام مریم جان خداروشکر که خنده به لبهات آوردیم البته اینا حرفهای خودمهکه علاوه به خود کلمه، لحن و جایگاه کاربردیش هم حفظ میشه، و سر بزنگاه، تحویل داده میشه شاید، ایشالا دختردار که شدی میتونی قطعی نظر بدی ببوس آیدین گلمون رو
مریم مامان آیدین
20 اسفند 94 21:09
امروز پرنسس سه سال و نیمه شد سه و نیم سالگی ات مبارک کوچولوی شیرین زبون و قشنگ الهی همیشه فقط بخندی و دل ببری عروسک
مامانی
پاسخ
ممنون بابت لطفت من خودم متاسفانه نرسیدم اون روز پست بذارم بازم ممنون