کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

ماهی آت!!

1394/5/25 8:29
نویسنده : مامانی
315 بازدید
اشتراک گذاری

تشنه اش شده، مامانجون میخان برن براش آب بیارن، میگه: شما زحمت نکشینزیبا

موقع خداحافظی هم بهشون میگه: شما دیگه تشریف نیارین تا لب درراضی

***

هنوزم "ق" و "گ" رو به سختی تلفظ میکنه

میگه -رفتم خونه خاله، مهدی (پسرخاله اش) اَش (غش) کرده بود

--میگه اوخو (قوقو) اومده توی حیاط

---بابا داره اُرخان (قرآن) میخونه

--اِرفتم (گرفتم)

***

آخرشبه و پشت سر هم آب یا شیر طلب میکنه، بهش میگم: انقدر مایعات نخور (اگه اسمش بیاد حتما طالبش میشه)، میگه: چی؟ ماهی آت؟؟؟زیبا

***

مدتیه آخرشب ها کتاب میخونیم، کتاب های "می می نی"

کم کم خودش هم حفظ شده، من که خسته میشم کتاب رو برمیداره، از هر صفحه ای هر جمله ای که یادشه رو میگه، گاهی هم که من میخام شیطنت کنم و دو صفحه رو یه صفحه کنمخجالت، تذکر میده که فلان صفحه رو نخوندی هاااااااااااااادلخور

تقریبا تمام کتاب "حسنی نگو یه دسته گل" رو حفظ شده

گاهی که برای حمام رفتن1 مقاومت میکنه، بعد خودش میگه میخام بشم حسنی: موی بلند ... واه واه واهغمگین

***

صبح ها تا حوالی ظهر غیر از مایعات، خوراکی دیگه ای نمیخوره(حتی محبوب ترین خوراکی ها)، منم دیگه اصرار نمیکنم، دیروز میگه: تو مگه منو دوست نداری، چرا هیچی بهم نمیدی بخورم؟؟؟تعجب

***

صدای خاله اش رو شنیده، با ذوق میگه، بریم خاله رو ببینیم، ولی وقتی میریم بالا، همچنان بسیار موقر برخورد میکنه (شما بخون به خاله اش رو نمیده که باهاش شوخی کنهراضی) و خاله هم طبق معمول شاکیدلخور

میگم: تو این همه خوشحال شدی که خاله اومده، چرا نمیری پیشش؟

میگه: خب خوشحال شدم، ولی نمیرم عینک

***

هر از گاهی به عکسش روی دیوار خونه مامانجونش گیر میده که ببریم خونه

این سری توی توجیهاتمون احتمالا یکی بهش گفته، تو که نیستی به عکست نگاه می کنیم

مامان جون موقع خداحافظی بهش میگن: تو که میری من دلتنگت میشم

میگه: خب عکسم که هستراضی

***

از وقتی خاله اش از مشهد اومد، هر از گاهی دوطرف صورت، پیشونی و چونه ی منو بوس میکنه و میگه: زیارتت قبولزیبا (البته خنده من باعث تکرار ماجرا میشه)2

 

 

 

1. این حمام رفتنش هم برای خودش پروسه ای شده، اوایل که خیلی هم دوست داشت، مدتی که گذشت از اینکه سرش رو بشورم وحشت داشت، که با انواع شیوه های هواس پرتی کنی این مرحله رو میگذروندیم، البته نه خیلی بی سروصدا

مدتی که گذشت از اینکه سرش شسته بشه، خصوصا توسط خودش، خوشش اومد، انقدر که دیگه من خسته میشدم که تمام وقت داشت آب روی سرش می ریخت و از اینکه نفسش میگرفت به هیجان می اومد

الان باز برگشتیم به دوران کهن: باز سر شستن سر، مشکل داریمبدبو
 

2. نباید بذارم متوجه حساسیت هام بشه، ولی خب این دفعه نتونستم خطا(از من میشنوید اگه شما هم حساس هستید نذارین بچه تون متوجه بشه  قلقلکتون میادخجالت)

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

الهام
25 مرداد 94 10:19
عزیزم دیگه با این کار کوثر جون زیارت تون قبولِ قبول میشه ایشالا قسمت شما بشه
مامانی
پاسخ
بله، زیارت نرفته که دیگه حتما قبولِ قبولِ قبول میشه ممنون، ایشالا قسمت همه خصوصا توی این دهه مبارک
همراه رایانه
25 مرداد 94 11:47
با سلام،همراه رایانه مرکز پاسخگویی به مشکلات کامپیوتروموبایل بصورت شبانه روزی ،حتی روزهای تعطیل تلفن تماس9099070345 www.poshtyban.ir