گرمی حضور
بهش میگم هوا سرد شده، دیگه نرو تو حیاط (منظورم زمانیه که خودم خونه نیستم) با لحنی اطمینان بخش میگه: مامان جون هست (با تاکید روی کلمه هست)
*******
دیشب بهم میگه: خوابهای نوری ببینی
(موقع خواب بهش میگم: خوابهای نورانی ببینی)
*****
این روزها شیرین تر از قبل صدام میکنه: مامانم؟؟؟
انقدر برام دلچسبه که در هرشرایطی کارم رو ول میکنم و دل به دلش میدم
دیشب میگه : مامانم؟؟ میگم بله بلافاصله میگه: باباجون؟ آقای پدر میگن: بله و صحبتش رو ادامه میده...
هواسش هست که در عین جلب توجه، عدالت رو هم رعایت کنه
******
چندروزیه با تمام توانش میزنه توی سینه ام، میگه "حسین" میکنم
اینجوری میشه که دردش شیرین میشه (البته گاهی رو کمر هم امتحان میکنه)
*****
سرم رو گذاشته روی پاهاش که مثلا خوابم کنه (پوزیشن من: صورتم روی پاهاشه)، اصرار داره که در همون پوزیشن، سرم رو طوری بچرخونه که صورتم به طرف صورتش باشه
------------------------------------------------
پ.ن. عمدا آهنگ وبلاگ رو عوض نکردم: گرچه شناخت زیادی از خواننده اش ندارم، ولی لطف کنید ، به این بهونه هم که شده فاتحه ای هدیه کنید به روح همه گذشتگانمون، و این هنرمند محبوب کشورمون
پ.ن.2. (تلنگر به خودم:) امیدوارم هیچ وقت زنگار زندگی انقدر دلمون رو نگیره که برای یادکردن گذشتگانمون نیازمند بهونه باشیم