دوسِت دارم:)
گوشیشو میده به من که یعنی حرف بزن (منم مشغول کاااااااار)میگیرم، میگم اشتباه گرفته و پسش میدم
میگه: نه، اشتباه نشده، بگــــــــــــــــیر
در حال راه رفتن (کمافی السابق!)با تلفن حرف میزنه:
دست شما رو می بوسم، قربان شما، سلامت باشید، دخترها خوبن؟ دامادها خوبن و ..
بعد ازقطع کردن هم میگه: چقدرررررر حرف زدیم!!
*****
بهونه هله هوله میگیره، میگم : گرسنه ات شده هااااااااااا
میگه : نه هااااااااااااا
****
بعد از حرف زدن تلفنی با مامانجونش، میگم: بهشون گفتی فردا بیاین؟ میگه نه، گفتم جمبه (جمعه) بیان، نه عصپی بیان، نه سه شنبه میان
(یعنی در هرصورت صبح نمیان، تو سرخوش برا خودت نرو سرکار)
****
بعد ازمدتی ترس شدید از سوار ماشین شدن، اخیرا دوست داره بین دوتا صندلی بیاسته، ما هم برای جلوگیری از بازگشت ترس مذکور، زیـــاد مانع نیستیم، اخیرا با راننده (حتی آژانس) احساس نزدیکی میکنه: که مثلا دستش بزنم و ...
دیروز آقای راننده تقریبا بی مو بودن، کوثر هم توی گوش ایشون: مامـــــــــــان آقاهه مو نداره!!
****
اخیرا بعد از انجام کاری که نباید، و فروکش کردن حس شیطنتش، میاد بوسم میکنه و میگه بَبَشید یا دوست دارم (ما هم کم خوشمان نمی آید از این رفتار، ما که بایــــــــــد ببخشیم، چه بهتر بوسه ای هم همراهش باشه)
دیشب توی خواب میگه: مامــــــــــــان؟ میگم: بله من اینجام، میگه دوست دارم
خدایا این حال رو نصیب همه بکن، آمیــــــــــــن
****
عکس بچه گی هاشو دیده، گریه میکنه چه جانسووووووووووووز که اینو برام بیارش
میگم خودتی، کوثر جونه، میگه میدونم بیارش اینجا، میخام بغلش کنم!!!
****
اخیرا به مدد دوست خوب وبلاگیمان مسیحا جان "بازی چی بره کجا" بسیار موثر واقع شده