خوش حال
اخیرا بعد از یکی دوتا بوس، میگه: خب دیگه بوسام تموم شد
***
بعد از خوردن شربت بهش گفتم: آب بخور شربتت بره پایین
با گرم شدن هوا، و راه اندازی مجدد آب سردکن یخچال، تا صدای ریختن آب توی لیوان بیاد، از هرجا که باشه خودشو میرسونه به یخچال که منم آب
دیشب شیر خورده بود، گفتم دیگه سیراب شده، تا صدای آب بلندشد اومد که منم آآآآآآآآآآب
میگم: نه دیگه اذیت میشی، میگه : نه، آب بخورم شیر بره پایین
***
چند باری قبل از خواب براش سوره کوثر خوندم (با تلفظ اسمش)، دیشب میگه: بسم الله الرحمان الرحیم مامـــــــــــــــان
***
چندروزیه لهجه خاصی گرفته که هنوز کشف نکردیم از آنِ کدام خطه است!! و از کجا رسوخ نموده است!!
آخر همه کلمات رو به اندازه چند حرف میکشه: می خوررررررررررررررررررررم، میخاستم بگـــــــــــــــــــم، دیده بودددددددددددددم و ...
***
داشتم با خواهرهام صحبت میکردم (حواسشون رو از کوثر گرفته بودم)میگه: ساکت، بذاااااااااااار، میخان با من حرف بزنن!!!
البته بنده خدا، آقای پدر هم هرگاه بخواهندبا ما صحبت بنمایند، به همین سرنوشت دچار میشوند!!
***
کاری که نباید، انجام داده، مثلا عبوسم
میگه: مامــــــــــــــان خوشحال باش دیگــــــــــــه
پ.ن. گاهی اون عمل ادامه دارد، ولی ما باید به زووووووووووووووور خوشحال باشیم!!!