کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

آری

*واژه محبوب و البته پرکاربرد این روزها " سلام" هست: سلام طوطو، سلام ماه، سلام مورچه، سلام بابا و ... ساعت3 نصف شب چند میلیمتر پلکهاشو باز میکنه، با ذوق میگه سلام مامان و قبل از شنیدن جواب خوابش می بره **تقریبا بیشتر سوالها جوابش یکسانه : نه (میخای بخوابی، میای پوشکت رو عوض کنم، میخای لباستو عوض کنم، غذا میخوری و ..) معدود سوالاتی هستند که جوابشان متفاوت است:   آری  یادم به کودکی خودم افتاد، دوران ابتدایی ، در امتحانها اصولا به جای جواب بله بسیار مودب میشدم و می نوشتم بعله و اصلا هم به نظرم اشتباه نمی اومد ***تقریبا هیچ رفتار یا گفتاری رو بدون تقلید نمی گذاره       ...
18 خرداد 1393

مادِر

گاهی که با کوثر بازی میکردم، وقتی در می زدم میگفت کیه؟  صدامو کلفت میکردم و می گفتم منم منم مادرتون، غذا آوردم براتون (به یاد شنگول و منگول) حالا کوثر وقتی در میزنه، و میگی کیه؟ صداشو کلفت میکنه و میگه منم مادِر (mader)!! من: کوثر: *** براش پسونک جدید گرفتیم، این جدیدها انگار سفت تره. وقت خواب، رنگهاشون رو چک میکنه، قدیمی رو برمیداره، جدید رو میده به من میگه مال مامانه، بخوره!!! ***     ...
5 خرداد 1393

ماجو

نوه های اول خانواده به مامانم و خدابیامرز بابام میگفتن مامانی و بابایی مدتی که گذشت این عزیزان به "مامان جون" و "باباجون" تغییر نام دادند (مامانم از واژه مامانی خوشش نمیاد ) و اما غافلگیری کوثرجان: اوایل به دلیل راحت بودن تلفظ مامانی بهشون میگفت مامانی، که با اصرار ایشون به مامان جون تبدیل شد، ولی الان گویا دخترما سعی در کوتاه نمودن این لفظ و آسانتر شدن این واژه پرکاربرد داره، لذا به ایشون میگه : "ماجو" که گاهی هم تبدیل میشه به "ماش جو" کوثر: مامانم: من: ***** آروم بهش میگم صدای بابایی کن بیاد (میخام به این وسیله مثلا غیر مستقیم باباش بیاد پیشش تا من بدون دلواپسی بخوابم)، با ...
3 خرداد 1393

سو کو؟؟

 اگر تونستی عنوان پست رو قبل از خوندن این پست معنی کنی! پاسخ های خود را بعدا ارسال فرمایید ** یکی از موجوداتی که  تقریبا هیچ وقت برام قابل تحمل نبوده و فکر نمیکنم برای کسی هم این حس متفاوت باشه به قول کوثر جان سو یا سوسکه البته این حس تا دیشب معنا داشت، ولی از اون زمان که این موجود ناخوشایند به سرگرمی برای کوثر تبدیل شد و باعث شد نفهمه و تمام شامش رو با نظاره کردن سو و پیگیری رفت و آمدش بخوره، این حس کمی تغییر کرد بدتر اینکه تا سو ناپدید میشد میگفت سو کو؟؟ بیارش حالا هی از ما  اصرار که کثیفه و زشته و من می ترسم و از کوثر انکار که نه نترس، نه کثیف نی و ... *** -به تمام مامان های بچه های بدغذا ای...
30 ارديبهشت 1393

پرین

خواهر زاده ام وقتی بچه بود به پنیر میگفت پرین (همون پرین با پاریکال و ...) حالا مدتیه کوثرجان هم پرین خور شده، البته میگه منیر (با فتحه م)، چاقو که اوخه، قاشق هم حال نمیده، اینه که دستش رو تا مچ توی قالب پنیر فرو میکنه و میخوره لواشک دیگر محبوب این روزهاشه، که خوردنش با نقاشی لباسها و صورتش هم همراه میشه ترپقال(torpeghal)هم میوه محبوب این روزهاست و گاهی هم طابلی (طالبی)   پی نوشت: -نهمین دندون هم رویت شد --رفتیم حمام، تشتک رو برده زیر آب تا پر آب بشه، اصرار داره حباب های هوایی که در اثر فروبردن تشتک روی سطح آب درست شده رو هم داخل تشتک کنه ---چندروزیه تا از حیاط رد میشیم (البته شبها) نوای بلخ (balakh) سر میده ...
20 ارديبهشت 1393

آینه چون بنمود راست...

به گل علاقه وافری داره، انقدر که وقتی بیرون میریم از هر میدونی که رد میشیم تا رسیدن به میدون بعدی سراغ گل های میدون قبلی رو میگیره ؛ لباس هاشو از کمدش در میاره، با دقت تمام روی سرم تنظیمش میکنه، بوسم میکنه و میگه به به ؛  تقریبا تمام حرفها رو تکرار میکنه ؛  با اصرار فراوان غذا دهنم میذاره ؛ برام خونه و حتی فرش ها رو دستمال کشی میکنه ؛  هرچی دم دستش بیاد که احتمال بده لوازم آرایشی میتونه باشه رو به صورتش میزنه ؛ با انواع پمادها دست و پا و گردنش رو چرب میکنه؛ و نیز عروسکش رو ؛ اخیرا تو حمام گیر میده به صابون، ولی خب، حتی ثانیه ای نمیتونه نگهش داره ؛ کش موهاش رو دور دستش میپیچونه و با زحمت (و البته گیس کنی...
15 ارديبهشت 1393