آینه چون بنمود راست...
به گل علاقه وافری داره، انقدر که وقتی بیرون میریم از هر میدونی که رد میشیم تا رسیدن به میدون بعدی سراغ گل های میدون قبلی رو میگیره؛
لباس هاشو از کمدش در میاره، با دقت تمام روی سرم تنظیمش میکنه، بوسم میکنه و میگه به به؛
تقریبا تمام حرفها رو تکرار میکنه؛
با اصرار فراوان غذا دهنم میذاره؛
برام خونه و حتی فرش ها رو دستمال کشی میکنه؛
هرچی دم دستش بیاد که احتمال بده لوازم آرایشی میتونه باشه رو به صورتش میزنه؛
با انواع پمادها دست و پا و گردنش رو چرب میکنه؛ و نیز عروسکش رو؛
اخیرا تو حمام گیر میده به صابون، ولی خب، حتی ثانیه ای نمیتونه نگهش داره؛
کش موهاش رو دور دستش میپیچونه و با زحمت (و البته گیس کنی) به موهای من وصل میکنه؛
سفره رو بعد از هر غذا می تکونه (حتی با همه محتویاتش)؛
هر خورد ریزی که روی زمین باشه، با وسواس جمع میکنه و می ریزه توی سطل (درجه کارآمدی به تشخیص ایشون بستگی داره)؛
قوطی پنیر و سطل ماست نباید سرسفره باشه، جای این ظروف کنار سطله، هرچند هنوز آک باشه؛
عروسکش رو بغلش میکنه، و مرتب بهش میگه جونم، جونم، و مرتب بوسش میکنه،
براش پوشک عوض میکنه و حین تعویض باهاش حرف میزنه و میخنده که کمتر شیطونی کنه،
اعضای بدنش رو بهش یاد میده که این دسته، این پا و ..،
عروسکی که دامن پوشیده رو بارها ادب میکنه که شلوار کووووووووو؟ و میره براش از کمد شلوار میاره،
گاهی روی دستاش بلندش میکنه و باهاش کلی بگو بخند میکنه
روی پا میخوابوندش (البته همون طور که قبلا گفتم غیر از موقعی که خودش قرار باشه بخوابه)
*************
پی نوشت:
- خورده نگیرید که شعر رو کامل ننوشتی..
--هنوز هم تو موقعیت هایی که به عروسکش محبت میکنه، حسادتم گلللللللللللل میکنه
--- این پست ادامه دارد.....