کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

غافلگیری در حد...

1393/2/3 8:34
نویسنده : مامانی
147 بازدید
اشتراک گذاری

با این که مدت مدیدی که نقش یک ابرطوطی رو در خونه داری، ولی هنوز هم وقتی رفتارهای جدید رو تقلید میکنی، یا دقتت توی تقلید بیشتر میشه، بازهم ذوق میکنم، شاید از نوع مادرانهزبان

ذوق زده میشم وقتی تلفن رو میذاری کنار گوشت، حرف میزنی، میخندی، تعجب میکنی، و در تمام مدت مکالمه راه میری و هر از گاهی عروسکت یا اسباب بازی دیگه ای رو جابه جا میکنی(اخه توهم مث مامان وقتت کمه و مجبوری چندتاکار رو همزمان انجام بدی)، حتی گاهی مجبوری با کتفت گوشی رو نگه داری تا بتونی به کارت برسی و همزمان مکالمه هم داشته باشی؛

ذوق زده میشم وقتی جارو میکشی، چروک های روفرشی ها رو میگیری، میزها رو دستمال میکشی، ..و خانوم خونه میشی (البته به شیوه خودت)؛

ذوق زده میشم وقتی برای عروسکت مادری میکنی:

با دقت تمام تو چشماش زل میزنی و براش توضیح میدی که مثلا اتو داغه، بخاری داغه، این گله و ..

حوله رو روی دوشت می اندازی، پمادت رو برمیداری، پوشک و دستمال برمیداری، شلوارت رو بالا میزنی و میری حمام که پوشک عروسکت رو عوض کنی

خوراکی هاتو باهاش قسمت میکنی و برای اینکه بهتر بخوره طوطو نشونش میدی و براش اسباب بازی های رنگارنگ میاری

ذوق زده میشم وقتی پسونک هات رو زیرپاهات پنهان میکنی، دست به سینه میشینی و با خنده از مامان میپرسی که می می گووووووو؟؟؟؟ و بعد از پیدا نکردن مامان با هیجان می می ها رو نشونش میدی که اینهههههه(اخه حتما برای مامان هم پسونک های تو مث خودت ارزشمندن)؛

ذوق زده میشم وقتی با دقت و وسواس زیاد موهای بابا رو شونه میزنی و البته انواع گلسرها رو امتحان میکنی که ببینی با کدوم زیباتر میشه؛

و این آخری ذوق زده  و البته غافلگیرم کرد در حد لالیگا..

قرآنو برمیداری، با انگشت اشاره ات باز میکنی، بعدم گوشی رو برمیداری و شروع میکنی به زبون خودت توضیح دادن برای مخاطبت...

 

خدای خودم رو شکر میکنم بابت این همه لذت و شیرینی که با وجود تو به لحظه لحظه زندگیم بخشیده

*******************************

دوتا دندون آسیای اولت دیشب رویت شد، اینجوری جای دوندونهای نیشت خالی موند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان رضا
3 اردیبهشت 93 8:42
سلام مطلبت واقعا قشنگ بود دوست داشتم تموم نشه
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم، لطف داری برای دیدن ادامه این سریال میتونید تشریف بیارین منزل ما، خوشحال میشیم
مائده
3 اردیبهشت 93 8:57
فرشته هاهميشه وجوددارن، امابعضي وقتهاچون بال ندارند بهشون ميگيم "دوست" تقديم به فرشته بي بالم كه به داشتنش ميبالم...
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم من هم از آشنایی با شما بخودم میبالم
مامان دینا
3 اردیبهشت 93 9:44
سلام دوست عزیز مطالبت خیلی خوندنی هستن شیطونی های دخترتو خیلی روان نوشتی ادم خسته نمیشه از خوندنش خوشحال میشم به ما هم سر بزنی اگه هم خواستین رمز هم واسم بذارین
مامانی
پاسخ
سلام خانومی ممنون نظر لطف شماست حتما بهتون سرمیزنم
مامان خانمی
6 اردیبهشت 93 13:19
سلام مامان کوثر جون واقعا که مادر بودن لذتهای تمام نشدنی داره. خدا براتون حفظش کنه این دختر بسیار بسیار شیرین رو.
فری مامان
6 اردیبهشت 93 18:31
سلام عزیزم خدا کوثر جونو بهت ببخشه.منم لحظه شماری می کنم برای اینکه این لحظاتی که شما با دختر خوشگلت تجربه می کنی رو تجربه کنمشمارو لینک کردم خوشحال می شم قندعسلمو لینک کنید
مامانی
پاسخ
سلام ممنون، ایشالا به زودی شما هم تجربه میکنی شماهم لینک شدید عزیزم
مامان آینده
7 اردیبهشت 93 10:42
سلام مامان عزیز ممنون که بهم سر زدی شیرین کاری های کوثر خیلی جالبه مخصوصا حتما وقتی که موهای باباشو گلسر میزنه خدا بهتون ببخشه گل دخترو و انشاالله بی دغدغه همه ی دندون هاش یکی یکی در بیاد باز هم سراغ ما بیاین یا علی
مائده
7 اردیبهشت 93 19:38
من دلم می خواهد ... خانه ای داشته باشم پر دوست ، کنج هر دیوارش ... دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو ... هر کسی می خواهد ، وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ ... به من هدیه کند ... شرط وارد گشتن ... شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن ... یک دل بی رنگ و ریاست ، بر درش برگ گلی می کوبم ، روی آن با قلم سبز بهار ... می نویسم ای یار ... خانه ی ما اینجاست ... تا که سهراب نپرسد دیگر ، "خانه دوست کجاست " ... !
مامانی
پاسخ
ممنون از لطفت
مدرسه ی مامان ها
8 اردیبهشت 93 8:52
سلام مامانیِ عزیز خدا این لذت های دنیوی رو به لذت های اخروی پیوند بزنه و همیشه در پناه خودش باشید. از شما دعوت می کنیم که به مدرسه ی مامان ها تشریف بیارید و زنجیر دوستی و تجربیات مامان ها رو بزرگتر کنید. توی این مدرسه همگی هم معلم هستند و هم شاگرد... منتظر قدوم سبز و حضور گرمتون هستیم
مامان سهند و سپهر
8 اردیبهشت 93 10:26
سلام عزیزم خوبین شما ؟ از آشناییتون خوشحالم و از اینکه رک و راست صحبت کردید خیلی خوشحالترم. دخترتون ماشالا خیلی نازه خدا نگهشدارش باشه . کمی از وبلاگتون رو الان تونستم بخونم . خیلی خوبه که خاطرات دختر گلتون و مینویسین. من هم یه مدتی حدود 3 سال مینوشتم ولی بعد همه رو پاک کردم و وبلاگمو سعی کردم نگهدارم ولی دیگه خاطرات بچه ها توش نباشه ... این شد که به این شکل در اومد. یه مدتی هم آشپزی هامو میذاشتم. بهرحال اینجوریه دیگه
مامانی
پاسخ
سلام ممنون، منم همین طور ممنون لطف دارین دلیل خاصی داره که دیگه خاطرات رو نمی نویسین؟؟؟؟ بهرحال وبلاگ جالبی دارین