آینه ... (2)
عروسکش گوش به حرفش نداده و توی ماشین روی پاش درست ننشسته، می افته پایین، بلندش میکنه میگه : اشل نداره (اشکال نداره)
***
از بس خواهش کردم که بیاد پوشکش رو عوض کنم و شیطونیش اجازه نداده بیاد خسته شدم، به حالت قهر رفتم خوابیدم، اومده پشت سر هم میگه سلام مامان... طاقت نیاوردم و جوابش رو دادم، می خنده، میگه برم بازی، و میره، قبل از رفتن میگه بخشید (ببخشید)، سلام برسون
هنوز ربع ساعت نگذشته که می بینم دقیقا همون رفتار منو با عروسکش (عسل) تکرار میکنه: باهاش قهر میکنه و ...
مرتب هم بهش میگه نم میدی هاااااااااااااااااا
گاهی هم با عصبانیت میگه خدایا ... (بقیه مناجات هاش یا بهتره بگم غرولند هاش رو من هم نمی تونم ترجمه کنم)
***
طبق معمول روسری ها و شال هامو پخش زمین کرده، عسل رو نشونده که سرش کنه
صدای گریه اش بلند میشه، آخه عسل نمی شینه...
پ.ن. عروسکش از این عروسکهای بافتنی هست که قابلیت تغییر وضعیت نداره، به اینکه من نگهش دارم و روسری سرش کنه هم رضایت نمیده، باید عسل خانوم از الان مستقل باشه و خودش روی پای خودش بایسته و بشینه! هرچی گفتم عسل کوچیکه، هنوز بلد نیست بشینه یا بیاسته فایده نداشت که نداشت
***
پ.ن.2. دوتای دیگه از دندونهای آسیابت هم در اومد: مبارکت باشه عزیزم