کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

قربان شوما: تاید

بهش میگم: قربونت برم    میگه: باشه میگم: برم؟؟؟ متعجب میشه، و کمی گیج که باید چی بگه     باز میگم برم؟    یه کم فکر میکنه، میگه:             " دانشگاه نرووووو" میگم خب قربونت چی؟ برم؟    میگه: باشه،  نه نرووووو *********** موقع خوابه و آقای پدر هنوز نیومدن بخوابن، از اون جا که تا تمام چراغ ها خاموش نشه، و اعضای خونه سرجاشون نباشن، ایشون حس نمیکنن وقتش رسیده باشه،  میگه برم پایین؟؟ میدونم مخالفت جواب نمیده  فقط نگاهش میکنم   بعد چند لحظه میگه "نگاه نکن"   بعد میگه نگاهتو اونطرف کن، ببیی...
12 آذر 1393

لهجه

موقعیت جغرافیایی محل زندگی ما بین دو استان بزرگ کشور قرار داره، اینه که احتمالا کوثر جان از حس شونصدمش استفاده میکنه و کلمات رو به لهجه ای که به هیچ کدوم از استانها برنخوره تلفظ میکنه: بعضی کلمات رو اصفهانی تلفظ میکنه، خصوصا جملات سوالی مثل هوا سردِس؟؟ دُجا رفتِس؟ و ...؛ بعضی کلمات هم طبق محاوره معمول (به اصطلاح کتابی) تلفظ میشه؛ اما بعضی دیگه از کلمات به لهجه کوثرجانی است فتحه زیاد کاربرد داره، به این شکل : بَخَریم، گلَ سر، بَهَما (بفرما)،بَبَر، هُندانه، سوخیده (سوخته) یا مثلا لامپ رو روشن نکن می سوخه، پُتت (پفک: محبوب این روزهاش )عسیسم،   براش شعر یه توپ دارم قلقی رو خوندم: حالا تا میگی فلان چیز آبیه   م...
10 آذر 1393

دوستی به سبکِ...

جزء یکی از صحنه های دیدنی بچه ها  ابراز محبت اونها به همدیگه- به سبک و سیاق خودشون-هست: صحنه هایی که ما اخیرا زیاد می بینم: علی (که معرف حضورتون هستن ) کوثر رو محککککککککم بغل میکنه، به مرز احتمال خفه گی که میرسه، برای نجات اقدام میکنیم ، ولی همواره با اعتراض علی روبرو میشیم که: دوووووووسش دارم گاهی هم با سرعت هرچه تمام تر می دوه، و با شدت خودش پرت میکنه، هرجا که شد: روی پا، کمر، شکم ..کوثر که دوووووووووووسش دارم ******** وسط بازیهاش هر ازگاهی هم یاد کوثر می افته و میاد پیشش میشینه، هر دفعه هم به طور کاملا اتفاقی روی پای کوثر فرود میاد ، بهش هم که تذکر میدی، خیلیییییی ریلکس میخاد پای کوثر رو جابه جا کنه-- حالا موقعیت هرطور...
3 آذر 1393

گرمی حضور

بهش میگم هوا سرد شده، دیگه نرو تو حیاط (منظورم زمانیه که خودم خونه نیستم) با لحنی اطمینان بخش میگه: مامان جون هست (با تاکید روی کلمه هست) ******* دیشب بهم میگه: خوابهای نوری ببینی (موقع خواب بهش میگم: خوابهای نورانی ببینی) ***** این روزها شیرین تر از قبل صدام میکنه: مامانم؟؟؟ انقدر برام دلچسبه که در هرشرایطی کارم رو ول میکنم و دل به دلش میدم دیشب میگه : مامانم؟؟ میگم بله     بلافاصله میگه: باباجون؟ آقای پدر میگن: بله و صحبتش رو ادامه میده... هواسش هست که در عین جلب توجه، عدالت رو هم رعایت کنه ****** چندروزیه با تمام توانش میزنه توی سینه ام،  میگه "حسین" میکنم اینجوری م...
26 آبان 1393

حسنک کجایی؟؟

دور "نه" و "چرا" که یادتون هست، تقریبا باطل شد و حالا شده تسلسل چراااااااااااااااااااا؟ خواستم تلافی کنم گفتم منم سوال کنم، چرای اولی به دومی رسیده و نرسیده میگه" همه رو گفتم" ********** جواب بسیاری از سوالهای این روزها شده "نمیدونم" این نمیدونم رو آخر چراها وقتی که واقعا نمیدونستم گفتم، و الان براش جالب شده وحتی در جواب سوالهای بدیهی و معمولی به کار میبره ********* مامانجون براش قصه "حسنک کجایی" رو گفته هر از گاهی یه قسمتهاییش رو برام تعریف میکنه، و یا گاهی برای عسل: گاو میگه ماما، حسنک کجایی؟ من گشنمه (با صدای بم و گرفته) یا من که جیک و جیک میکنم برات،  ...
18 آبان 1393

حسین ارباب منو دریاب

اصلا "حسین" جنس غمش فرق می کند این راه عشق، پیچ و خمش فرق می کند اینجا گدا همیشه طلبکار می شود این در که آمدی کرمش فرق می کند صد مرده زنده میشود از ذکر "یا حسین" عیسای اهل بیت دمشق فرق می کند     التماس دعا ...
10 آبان 1393

دور

این روزها "چرا" کلمه محبوبی است که به همراه "نه" سریالی میشود برای خودش (شصت هزار قسمتی احتمالا )، شاید هم همان دور فلسفی که این روزها بطلانش برای ما معنا ندارد   از بس پشت سر هم نه گفته، صبر آقای پدر انگار تمام شده ، بهش میگه: کوثر اینقدر نگو نه، میگه چرا؟؟ ****** ساعت 12 شب بهش میگم شب بخیر، میگه چرا؟ میگم چون بخوابیم، میگه چرا؟ میگم چون خسته شدیم، میگه چرا؟ میگم: بازی کردیم خسته شدیم، میگه چرا؟ ... **** چندبار پشت سرهم صدام کرده و جواب دادم؛ آقای پدر اومده به کمک میگه: مامان، ایشون میگن بله؟ میگه، بابا!!، مامااااااااااااااان    و باز صدا میزنه مامان؟؟؟؟؟    ...
30 مهر 1393