آینه ی همراه
با آقای پدر، رفتن توی حیاط برای بازی:
کوثر پله ها رو برای توپ بازی انتخاب کرده:
آقای پدر: توی پله بازی خطر داره - نه، نداره
- می افتی ها - خب بیافتم!!
- پات درد می گیره - خب بگیره!!
- دیگه نمیتونی راه بری - خب تو بغلم کن
***
از آقای پدر، آب خواسته، یه کم اجابت خواسته شون طول کشیده:
آقای پدر: ببخشید دیر شد - خوایش میکنم عزیـــــــــزم، اشکال نداره
***
تو هرفیلمی "جواد عزتی" یا سایر بازیگرهای سریال ماه رمضون رو ببینه با اسم معرفیشون میکنه: اااااااا لطیفو!!
****
یادم نمیاد چندقسمت از سریال در حاشیه رو دیده باشیم، اون هم گذرا، ولی مطمئنم در کل از تعداد انگشتهای یه دست تجاوز نکرده، یه جا جواد رضویان رو دعوت کردن، میگه: واس ماااااس
بعدم هی بهونه که چرا برنامه تکرار نداره!!
****
در هرمکانی از خونه که باشه، هرکس از یخچال آب بریزه، فوری میگه: منم میخام (حتی اگه ثانیه ای قبل خورده باشه)،یا میگه: آبِ سردِ خیلیییییییییی میخام (و مصره که لیوان پر باشه)
***
و در ادامه بدیهه گویی ها یا بهانه گیری های قبل از خواب:
//یه پشه توی هواست، بکشش من(خوابآلو) هرچی نگاه میکنم، نمی یابم، میگم: باشه، می کشمش
میگه نه، الان بکشش - من که نمی بینم
-باگریه: بکشش دیده - من نمی بینم، بخواب دیگه
-(با عصبانیت) من بخوابم؟؟؟؟ تو بخواب - چشمهامو میبندم(چون در هرحالت ادامه ماجرا فرقی نمیکنه)
-چرا خوابیدی!!!! -من: ....
////
-میخام بخوابم - من (ذوق زده در حد ذوق مرگ ) باشه عزیزم
-توی هوا میخام بخوابم -من: .....
////
-آی پاااااااااااااااام -من (نگران) چی شده عزیزم؟
-لامپه خورد به پام، آیییییییییی -کدوم لامپ؟
-سقف رو نشون میده - من: ....
////
در بیرون رفتن عصرمون، یک عدد آمبولانس مشاهده نموده ایم (گرچه نزدیک به سه سال گذشته، اما هنوزم با صدای آمبولانس حالم بد میشه، حتی با شنیدن اسمش...)
برای جلوگیری از ادامه نق هاش ( و البته آموزش وظیفه آمبولانس)، میگم: آمبولانسه رو دیدی؟؟
میگه، اره کجا میرفت - داشت یکی رو می برد دکتر
کی رو ؟ - یه خانومه
-چرا؟ - مریض شده بود، زنگ زده امبولانس بیاد ببرتش دکتر
-چرا مریض شده بود - دلش درد گرفته بود
-چرا؟ - غذا کم خورده بود، دلش درد گرفته بود (مثلا خواستیم غیرمستقیم به کم خوراکی خودش و عواقبش اشاره کنیم)
-چرا غذا کم خورده بود؟ -شیطونه گولش زده بود
-چرا -خب دیگه مثل بعضی وقتها که تو رو گول میزنه
-چرا؟؟؟ - من ....
-و - چیه مامان؟
-خانومه رو دکتر آمپولش میزنه، بعدم سرم - نه، با شربت خوب شد اومد خونه
- نه با شربت خوب نشدددددددددد -خب پس باید قرص هم بخوره، دیگه حتما خوب میشه
-نــــــــــــه، خوب نمیشه، دکتر آمپولش میزنه و باز هم من....
تا من باشم نخوام غیرمستقیم به بچه چیز یاد بدم، اونهم آخر شب، اینجاست که میگن، لعنت بر دهانی که...
پ.ن. جای خالی ها رو لطفا شما پر کنید
پ.ن.2. ادامه دارد