کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

سه در سه در سه:)))

1394/9/23 13:34
نویسنده : مامانی
541 بازدید
اشتراک گذاری

نسبت به بلند و کوتاهی موهاش حساس شده، هر کاراکتر کارتنیِ موبلند توجهش رو جلب میکنه، و میخاد که موهاش هم اندازه اون بشهزیبا

***

خواهرزاده ام رو خیلی دوست داره، بهش میگم:"صادق" پسر خوبیه

میگه: پســــــــــــــــر؟!!!! نه،"صادق" دختر خوبیه، من دوسش دارممحبت

 

قرارشده با آقای پدر درس بخونن، و آقای پدر با تاخیر آمده سر درس و بحث!خندونک

نزدیک به ربع ساعت بهونه میگیره که چرا دیر کرد، من میخواستم اون موقع، و همون مکانِ خاص بیاد درس بخونیمبی حوصله

دلایل منطقی که جواب نمیده، هرچی به ذهنم میرسه رو میکنم: 

ببخشیدکه دیر شد؛

آقای پدر داشت کیفش رو آماده میکرد؛

سرویس دیر اومد، آقای پدر دیر کردن؛

من به جای ایشون میام سردرس؛

اصلا سه تایی درس بخونیم؛ 

ببین اینجای خونه برای درس خوندن بهتره هااااااااا؛

اصلا میخای نقاشی بکشیم؛

اصن میخای یه بازی دیگه بکنیم؛ و ...

ولی جوابِ همراه با نق زدن همون قبلیه

دیگه کلافه میشم، و ساکتهیپنوتیزم

میگه: فکر کنم باید آقای پدر رو ببخشم که دیر کردخندونک

***

میگه: دعا کردم خدا یه نی نی بذاره تو دلت، گریه کنهزیبا

میگم:چرا؟ چکارش داری                          - میخام داداشش بشم، شیر توی شیشه کنی، بدی من بهش بدم

میگم: اگه نخورد؟                                   - پسونک بهش میدم

-اگه بازم نخورد؟                                     -بغلش میکنم، پشتش میزنم

-اگه بازم گریه کرد؟                                  - خب چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-بعضی بچه ها بداخلاقن، زیاد گریه میکنن

میگه: تو روتو اونطرف کن:

خدای خوب من

خدای مهربون من

یه نی نی خوش اخلاق بذار تو دل مامان منراضی

***

از مامانجونش، احوال آقاجون رو پرسیده و ایشون گفتن: کم کم میتونن راه برنآرام

دیدنشون که رفتیم، بی حال بودن، مدام به مامان جونش میگه: شما که گفتی راه میرن، پس کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خجالت

***

مامانجون بهش شکر متبرک داده، خاله باهاش شوخی میکنه، که منم میخام و ...

میگه بسته اش رو که باز کردم، یکی دو قاشق بهت میدم بخوری، رودل نکنیزیبا

***

ساعت یک شب، بعد ازکلی بازی، روی تخت درازکشیده میگه: من چی کارکنم، اِنِرجی دارم هنووووووزخندونک

 

 

پ.ن. به لطف دعای دوستان، خدا روشکر پدربزرگ کوثر از بیمارستان مرخص شدن، ولی همچنان محتاج دعای خیرتون برای بهبودی کاملشون هستیمآرام

پ.ن.2. کسی پیشنهادی برای افزایش نیروی جسمی جهت تخلیه انرجی های بچه داره؟؟ با کاربیرون و داخل خونه، واقعا در تخلیه انرژیش کم میارم، اگه دوستی پیشنهادی داره که مث همون اسفناج ملوان زبل باشه، ممنون میشم بهم بگهآراممحبت

پ.ن.3. سه سال و سه ماه و سه روزگیت مبارکمونمحبت

قبل از مادرشدنم، بچه ها رو که می دیدم، با خودم متعجب میگفتم، خوش به حال مادرهاشون که تونستن اینها رو بزرگ کنن، اما الان هر ازگاهی که حواسم میره به قد و بالات، یا کارهات و زبون ریختن هات، می بینم،من در اشتباه بودم، هییییییچ مادری نمیتونسته بچه اش رو بزرگ کنه، اگه دست خدا همراهش نمی بودآرام

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

mahtab
23 آذر 94 20:05
ماشالله چقدر شیرین زبونه کوثرجان نمیدونستم پدربزرگ کوثر جون مریض احوال بودن خدا روشکر بهترن نگفتید چرا بهمون سر نمیزنین؟ شایدم گفتید و من نمیدونم کجا بود اون سوالم؟
مامانی
پاسخ
سلام ممنون، شیرین زبونی از خودتونه آمدم خدمتتون
الهام
24 آذر 94 13:50
سلام عزیزم ای بابا چرا این قدر اختلال تو امر آموزش و درس خونی بچه ایجاد می کنید، شما خب به موقع برید سر درس و بحث برای کوثر شیرین زبون سه سال و سه ماه و سه روزگیت هم مبارک عزیزم
مامانی
پاسخ
سلام الهام جان بعله حق باشماست، ما مقصریم ممنونم عزیزم علیرضای گلمون رو از طرف من ببوس
مریم مامان آیدین
27 آذر 94 15:12
سلاااام من هربار میام اینجا اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که واسه این شوکولات آیا هرروز اسفند دود میکنید؟ من قربوووون اون انرجی های نهفته اش برم که تمومی نداره قربون اون دعا کردنش که بچه آروم میخواد....یا رودل نکنی گفتنش و پاراگراف نهایی بی نظییییر بود...واقعا هم دست خدا پشت این بچه هاست...وگرنه مادر یعنی همون یه تیکه از خلقت که خدا هدیه داده بهمون....فقط یه تیکه
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم خدا نکنه مریم جان، قربون دل مهربونت بعله، بچه مهربونی که ثانیه ای مامان رو برای خودش نخواد واقعااگه بتونیم همیشه همین ذهنیت رو داشته باشیم، کمتر حرص میخوریم
مریم مامان آیدین
27 آذر 94 15:14
راستی من تو اون سن آیدین رو بی توجه به پاییز و زمستون و بهار...هز شب ساعت 7 تا 9 میبردم با هم بیرون میدویییدیم....قشنگ انرجی ها ته میکشید و میرسید خونه فقط انرجی داشت شام بخوره...حتی سر مسواک چونه میزد
مامانی
پاسخ
راستش مریم جون من این روزها خیلی بیشتر از قبل، به کنار گذاشتن کار بیرونم فکر میکنم، چون واقعا انرجی بره، و در حقیقت من کم انرجی ام، وگرنه فکر نکنم کوثر انرجی زیاد از حدی داشته باشه چقدررررررر خوب که پابه پاش فعالیت میکنیولی خواهر من اینکارو بکنم خودم رو تو همون پارک یکی باید جمع کنه
aylar
5 دی 94 21:40
سلام خوشحال میشم به من هم سر بزنید و در کانال تلگرام و پیج اینستاگرامم عضو بشید فعالیتم در زمینه ی طراحی تم تولد،بروشور،تقویم و... برای کودکان و بزرگسالان هست در ضمن ارتباط از طریق وبلاگم هم امکان پذیره channel: @aylardesign موفق باشید
مامانی
پاسخ
(̲̅P̲̅)(̲̅E̲̅)(̲̅G̲̅)(̲̅A̲̅)(̲̅H̲̅)
7 دی 94 14:04
از خدا پرسيدم: خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟ خدا جواب داد : گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير، با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو . ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن وهيچگاه به باورهايت شک نکن . زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد مهم اين نيست که قشنگ باشی ، قشنگ اين است که مهم باشی! حتي برای يک نفر مهم نيست شير باشی يا آهو مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن کنی كوچك باش و عاشق... كه عشق می داند آئين بزرگ كردنت را بگذارعشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن فرقى نمي كند گودال آب كوچكي باشي يا درياي بيكران... زلال كه باشي، آسمان در توست
مامانی
پاسخ
(̲̅P̲̅)(̲̅E̲̅)(̲̅G̲̅)(̲̅A̲̅)(̲̅H̲̅)
7 دی 94 19:03
امواج، لنگه کفش کودکی را از او گرفت. او روی ساحل نوشت: " دریا، دزد کفشهای من" آنسو تر، مردی که از دریا ماهی گرفته بود، روی ماسه ها نوشت: "دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی"......... موج دریا آمد و جملات را محو کرد و برای من تنها این پیام را باقی گذاشت: " برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی"
مامانی
پاسخ
لوسی می
9 دی 94 0:03
خداااااااااااااااااااای من! نه واقعا این دختر یه چیز دیگه ست مخصوصا اون قسمت نی نی خیلی باحال بود خدا حفظش کنه ان شالله روز به روز هم پدربزرگ بهتر میشن.
مامانی
پاسخ
بعله ایشالا دخترداری های خودت
نابغه
16 دی 94 21:11
سلام از وبتون خوشم اومد یه بار قبلا اومد وبتون خیلی دوست دارم با هاتون آشنا بشم به وب منم سر بزنید تا با هم آشنا بشیم
مامانی
پاسخ