کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

صورتی

1394/8/11 10:42
نویسنده : مامانی
477 بازدید
اشتراک گذاری

میگه: من تو کانون ثبت نام میکنمآرام

پ.ن. اگر شما هم شبکه پویابین!!خندونکباشین، میزان آلرژی ما رو به این جمله درک میکنیدشاکی

***

میگه بیا بازی کنیم، من مامان میشم تو نی نی

سرمو میذاره روی پاهاش، یه لحظه برام بزرگ جلوه کرد، و رفتــــــــــــــــــم تا بچه گی های خودم و خاله بازیهامون..متنظر

میگه خب گریه کن، اووَ       میگم: اووَ خجالت   پسونک دهنم میذاره       باز گریه میکنمخجالت صورتمو تمیز میکنه و چنان با شدت، که پوستم میسوزهخندونک     باز گریه میکنم، عروسکش رو جلوم تکون میده تا سرگرم بشمخندونک

پ.ن. با چنان جدیت و حس مسئولیتی رفتار میکنه، که دلم نمیاد بازی تموم بشه  محبت

***

اخیرا رنگ محبوبش "صورتی" شده (قبلترها آبی بود)

لباسهاشو میبینه، میگه صورتیشو نداشت برام بخری، اسباب بازی هاش و ...

به آقای پدر میگم نوشابه بخر، میگه صورتی باشه هاااااااااااااااااخندونک

براش پرتقال پوست میگیرم، میگه این چرا صورتی نیست، من نمیخااااااااااااااااامگریه

وقتی هم در یه مورد بگی این صورتی نداره، میگه خب آبی چی؟؟؟راضی

***

باز نی نی دیده هوایی شده، میگم میخای نی نی بیارم؟

میگه: آره، من چشمام رو میبندم، بیار    میگم نمیشه که   میگه: خب پشتم رو بهت میکنم، بیارشزیبا

***

عموش باهاش بازی میکنه، میگه: من خوابم، و چشمهاشو میبنده، پتو هم می اندازه

دمق میشه، میگم: بیدارن، برو پتو رو بردار، ببین    این پا، اون پا میشه          میگه: تو پتو رو بردار

میگم: عموی شماست، عموی من که نیست

یه کم فکر میکنه، میگه: بیا بازی کنیم    ، عمو، عموی تو باشه، برو پتو رو برداااااااارراضی

پ.ن. دوران دبیرستان، خاطره ای شبیه این از نوه امام خمینی، آقا علی آقا شنیده بودم، و چقدر ذوقیده بودم، نمیدونستم برای خودم هم تکرار خواهد شدآرام

***

از بیرون امدم، هنوز خوابه، میرم بالای سرش بیدارش کنم، پشتش به منه

میگه: مامان برو شلوارت رو عوض کن بیا

پ.ن. از صدای اصطکاک شلوار جینم، متوجه شده بیرون بودمآرام

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

آلیز
11 آبان 94 12:06
انواع شیک ترین شال و کلاه دخترانه و پسرانه و .... خانم ها و آقایون خوش سليقه از فروشگاه آلیز ديدن نماييد : http://alizeshop.mihanblog.com خواهشمندیم ما را لینک نمایید با تشکر
الهام
12 آبان 94 12:15
ای جانم اتفاقا علیرضا هم مرتب بعد از اون تبلیغ تکرار می کنه:" ئَلَم چی" چقدر دقیقه کوثر جون که متوجه شده بیرون بودی این خاطرۀ نوۀ امام رو نشنیده ام یا یادم نمیاد، چی بوده؟
مامانی
پاسخ
من که دیگه تا شروع میشه حالت تهوع میگیرمخوبه مثلا شبکه کودکه من خودم هم متعجب شدم، منِ مادرش وقتی بیدار میشم تا چند دقیقه حداقل مبهوتم راستش منم یادم نیست کجا خوندم ولی مضمونش اینه: نوه امام، ازشون میخوان عینکشون رو بهش بدن، آقا میگن: تو بچه ای، و عینک برای بزرگترها ست علی آقا از اتاق بیرون میره و وقتی برمیگرده به آقا میگه: میاین بازی کنیم، وقتی موافقت آقا رو میگیره، میگه خب من میشم امام، شما علی باش حالا عینکو بده گویا امام گفتن علی آقا مرد بزرگی خواهد شد
لوسی می
24 آبان 94 15:03
نمیدونم کامنتم چند بار برات اومد! اینجا که نمی نوشت ارسال شد! برای همین سه چهار باری فرستادمش. طولانی بود نمیشد ریسک کنم!
مامانی
پاسخ
مامان زکریا
18 آذر 94 14:03
سلام مامانی قبلا قبلا قبل تر ها رمز رو داشتم هاااااا ولی الان ندارمش میشه لطفا برام بفرستید ممنون
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم الان این دقیقا کدوم قبله؟؟